دانلود مقاله شيوه بازيگري با توجه به سيستم استانيسلاوسكي) 57ص
دسته بندي :
مقاله »
مقالات فارسی مختلف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 55 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
(شيوه بازيگري با توجه به سيستم استانيسلاوسكي)
1- «رئاليست» - مكتبهاي ادبي – رضا سيد حسيني – ج 1- انتشارات نگاه صفحة 267
چيست؟
نام رئاليسم - Realisme
و قواعد مكتب آن را نخست «شانفلوري» در اولين نوشته هاي خود بتاريخ 1843 به ميان آورد. در «مانيفست رئاليسم» چنين نوشت: «عنوان «رئاليست» به من نسبت داده ميشود، همانطور كه عنوان «رومانتيك» را به نويسندگان و شاعران سال1830 اطلاق مي كنند.»
رئاليست و برون گرايي:
رئاليسم در درجة اول بصورت مشف و بيان واقعيتي مي شود كه رومانتيسم -Romantisme
يا توجهي به آن نداشت و يا آن را مسخ مي كرد. در اين دوران سلطة علم و فلسفه اثباتي - Positivisme
رمان نمي تواند وجود خود ار توجيه كند مگر با كنار گذاشتن وهم و خيال و توسل به مشاهده. فلوبر مي گويد: «رمان بايد همان روش علم را براي خود برگزيند.» و تن مي گويد: «امروز از زرمان انتقاد و از انتقاد تا رمان فاصلة زيادي نيست. هر دو تحقيق و مطالعه اي در بارة انسان هستند.» همة آن چيزهايي كه در رومانتيسم، چيزي غيرواقعي را جايگزين واقعيت مي كرد: (از قبيل ماوراءالطبيعه، فانتزي، رؤيا، افسانه، جهان فرشتگان، جادو و اشباح) حق ورود به قلمرو رئاليسم ندارند.
البته توجه به سرزمين هاي ديگر و به زمان هاي ديگر (سفر در مكان و سفر در زمان) كه از مشخصات رومانتيسم بود، هيچكدام از ادبيات رئاليستي حذف نشده اند. اما جاي خيالبافي در بارة سرزمين هاي دوردست را سفر واقعي و مشاهدة آن سرزمين ها گرفته است: فلوبر پيش از نوشتن «سالامبو» به «تونس» سفر مي كند و طبعاً چون سفر در داخل هر كشور آسانتر از سفر به كشورهاي دوردست است رمان هاي نويسندگان رئاليست بيشتر شرح و تحليل شهرها و محله هاي سرزمين خودشان را در بر دارد. (بعنوان مثال: استكهلم در آثار استريندبرگ، نورماندي در آثار فلوبر و موپاسان،
«بري» در آثار ژرژساند، «سيسيل» در آثار ورگا و روماني در آثار امينسكو جاي مهمي را اشغال كرده اند.
تاريخ نيز الهام بخش آثار رئاليستي متعددي است. از سالامبوي فلوبر گرفته تا رمان هاي «هنريك سينكويچ» كه لهستان بين سالهاي 1648 و 1672 را بازسازي مي كند. اما رمان نويس رئاليست تاريخ را هم زمينه اي براي آگاهي هاي دقيق تلقي مي كند نه سرچشمه اي براي خيالبافي. از اينرو گذشته اي كه در آثار رئاليستي مطرح مي شود بيشتر گذشتة نزديك جامعه اي است كه خود نويسنده متعلق به آن است. شانفلوري در سال 1872 رئاليسم را چنين تعريف مي كند: «انسان امروز، در تمدن جديد.» و در سال 1887 موپاسان صورت ديگري از اين تعريف را مي آورد: «كشف و ارائة آنچه انسان معاصر واقعاً هست.» خلاصه اينكه نبوغ نويسندة رئاليست در خيالبافي و آفريدن نيست، بلكه در مشاهده و ديدن است.
نمي توان رومانتيسم و رئاليسم را بعنوان دو مكتب «غيرواقعي» و «واقعي» در برابر هم قرار داد. رومانتيسم جهان محسوس را كشف كرده است و در واقع، سرآغازي براي رئاليسم است. اما رومانتيسم وقتيكه واقعيت را در بر مي گيرد، با شتاب و با ذهنيت به آن مي پردازد. رئاليسم همان جايگزين رومانتيسم
مي شود كه تجزيه و تحليل جاي تركيب را مي گيرد و كشف و جستجوي دقيق جانشين الهام يكپارچه مي شود. رئاليسم طرفدار تشريح جزئيات است. وقتي بالزاك مي نويسد: «تنها تشريح جزئيات مي تواند به آثاري كه با بي دقتي